كدام خانواده بچههاي افسرده دارد؟!
كودكاني كه در خانوادههاي بدرفتار بزرگ ميشوند، تصوري تحريف شده از خود در ذهن ميپرورانند؛ گويي انسانهايي «بد» و «ناخوشايند» هستند
معمولا افسردگي در خانوادههايي به وجود ميآيد كه در آنها كودكان از نظر جسماني يا عاطفي با سوءرفتار مواجه هستند.
تعداد اين خانوادهها بسيار زياد است. كودكاني كه در خانوادههاي بدرفتار بزرگ ميشوند، تصوري تحريف شده از خود در ذهن ميپرورانند؛ گويي انسانهايي «بد» و «ناخوشايند» هستند.
خانوادههاي معتاد:
گاه كودكان اين خانوادهها به سبب رفتارهاي ناشي از اعتياد از دست والدين خود بشدت عصباني ميشوند. آنان به جاي آنكه خشم خود را به جانب پدر يا مادر جهت دهند، آن را متوجه خود ميكنند، به درون خود ميريزند و به افسردگي مبتلا ميشوند.
خانوادههاي انتقادگر:
گاه برخي از كودكان دائما از همه چيز شكايت ميكنند. براي مثال نميتوانند تكليف مدرسهشان را انجام دهند، در اينجا برخي از والدين به جاي صحبت كردن با كودك براي درك علت ناراحتي وي واكنش بيش از اندازه شديدي نشان ميدهند و به سوء رفتار كلامي روي ميآورند كه مثلا «چرا اينقدر تنبلي؟».
كودك بمرور به اين باور ميرسد كه تنبل است و هيچ كاري را نميتواند درست انجام دهد، خودانگارهاي منفي در او شكل ميگيرد كه وي را در مقابل افسردگي آسيبپذيرتر ميسازد.
خانوادههاي آرمانگرا:
در اين خانوادهها، كودك «فرشتهاي» است كه نميتوان او را توبيخ كرد. اين كودكان كه عزتنفسشان به وجهي ساختگي متورم اما شكننده است، با جدا شدن از خانواده و ورود به محيط جديد (مثلا مدرسه) در مقابل شكست، طرد يا نااميديهاي جزئي واكنش شديدي نشان ميدهند كه خطر ابتلاي وي را به افسردگي افزايش ميدهد.
خانوادههاي بيتفاوت:
در برخي خانوادهها، الفاظ كودك مهم تلقي نميشود. مثلا زماني كه كودك به دليل دعوت نشدن به مهماني دوستش دلگير ميشود، خانواده نه از او حمايت ميكند و نه با او ابراز همدردي؛ در واقع كودك با واكنش چنداني مواجه نميشود.
خانوادههاي افسرده:
كودكاني كه در خانوادههاي مبتلا به افسردگي، بويژه داراي والدين افسرده رشد ميكنند، ياد ميگيرند كه افسردگي پاسخي مناسب و معقول به فشارهاي زندگي است. اين كودكان صرفا رفتار والد يا خواهر و برادر افسرده خود را تقليد نميكنند.
تجربههاي باليني نشان داده است كه آنها عملا افسرده ميشوند. براي اين كودكان «شبيه مادر بودن» يا «شبيه پدر بودن» به معناي افسرده بودن است. گاهي اوقات هم وقتي كودكان ميفهمند كه قوم و خويش افسرده ايشان در كانون توجه قرار دارد، به منظور دريافت توجه و مهرورزي بيشتر افسرده ميشوند.
خانوادههايي كه در ابراز هيجانهاي خود مشكل دارند:
معمولا خانوادهها به روشهاي گوناگون ابراز هيجان ميكنند. خانوادههاي بسيار عاطفي، تمام احساسات خود را ابراز ميكنند و خانوادههايي كه از نظر عاطفي بسته هستند، تمام احساسات خود را پنهان ميكنند. خانوادههايي كه در ابراز هيجانهاي خود از الگوي نامتعادلي پيروي ميكنند، خطر افسردگي فرزندان خويش را افزايش ميدهند. به عنوان مثال، كودكاني كه در خانوادههاي فوقالعاده عاطفي بزرگ ميشوند، ممكن است مثلا باور كنند كه هر مشكل يا ناكامي هر قدر هم جزئي، يك بحران است.
خانوادههاي بدون ساختار يا محدوديتهاي مشخص:
عملكرد برخي خانوادهها اصلا قابل پيشبيني نبوده و تابع ساختار مشخصي نيست. مثلا در اين خانوادهها، ساعتهاي خواب و خوراك و قوانين ثابتي وجود ندارد و كودكان به محيطهاي مغشوش عادت ميكنند.
اين دسته از كودكان زماني كه وارد يك محيط سازمانيافتهتر مانند مدرسه ميشوند، مشكل پيدا ميكنند. بمرور زمان در خود، يك خودانگاره ضعيفي به وجود ميآيد كه وي را در مقابل افسردگي آسيبپذير ميكند. كودكان در صورتي كه در خانوادههايي بزرگ شوند كه ثبات و پيشبينيپذيري ندارند، معمولا احساس ناامني و تزلزل كرده و احتمال افسردهشدنشان افزايش مييابد.
تعداد اين خانوادهها بسيار زياد است. كودكاني كه در خانوادههاي بدرفتار بزرگ ميشوند، تصوري تحريف شده از خود در ذهن ميپرورانند؛ گويي انسانهايي «بد» و «ناخوشايند» هستند.
خانوادههاي معتاد:
گاه كودكان اين خانوادهها به سبب رفتارهاي ناشي از اعتياد از دست والدين خود بشدت عصباني ميشوند. آنان به جاي آنكه خشم خود را به جانب پدر يا مادر جهت دهند، آن را متوجه خود ميكنند، به درون خود ميريزند و به افسردگي مبتلا ميشوند.
خانوادههاي انتقادگر:
گاه برخي از كودكان دائما از همه چيز شكايت ميكنند. براي مثال نميتوانند تكليف مدرسهشان را انجام دهند، در اينجا برخي از والدين به جاي صحبت كردن با كودك براي درك علت ناراحتي وي واكنش بيش از اندازه شديدي نشان ميدهند و به سوء رفتار كلامي روي ميآورند كه مثلا «چرا اينقدر تنبلي؟».
كودك بمرور به اين باور ميرسد كه تنبل است و هيچ كاري را نميتواند درست انجام دهد، خودانگارهاي منفي در او شكل ميگيرد كه وي را در مقابل افسردگي آسيبپذيرتر ميسازد.
خانوادههاي آرمانگرا:
در اين خانوادهها، كودك «فرشتهاي» است كه نميتوان او را توبيخ كرد. اين كودكان كه عزتنفسشان به وجهي ساختگي متورم اما شكننده است، با جدا شدن از خانواده و ورود به محيط جديد (مثلا مدرسه) در مقابل شكست، طرد يا نااميديهاي جزئي واكنش شديدي نشان ميدهند كه خطر ابتلاي وي را به افسردگي افزايش ميدهد.
خانوادههاي بيتفاوت:
در برخي خانوادهها، الفاظ كودك مهم تلقي نميشود. مثلا زماني كه كودك به دليل دعوت نشدن به مهماني دوستش دلگير ميشود، خانواده نه از او حمايت ميكند و نه با او ابراز همدردي؛ در واقع كودك با واكنش چنداني مواجه نميشود.
خانوادههاي افسرده:
كودكاني كه در خانوادههاي مبتلا به افسردگي، بويژه داراي والدين افسرده رشد ميكنند، ياد ميگيرند كه افسردگي پاسخي مناسب و معقول به فشارهاي زندگي است. اين كودكان صرفا رفتار والد يا خواهر و برادر افسرده خود را تقليد نميكنند.
تجربههاي باليني نشان داده است كه آنها عملا افسرده ميشوند. براي اين كودكان «شبيه مادر بودن» يا «شبيه پدر بودن» به معناي افسرده بودن است. گاهي اوقات هم وقتي كودكان ميفهمند كه قوم و خويش افسرده ايشان در كانون توجه قرار دارد، به منظور دريافت توجه و مهرورزي بيشتر افسرده ميشوند.
خانوادههايي كه در ابراز هيجانهاي خود مشكل دارند:
معمولا خانوادهها به روشهاي گوناگون ابراز هيجان ميكنند. خانوادههاي بسيار عاطفي، تمام احساسات خود را ابراز ميكنند و خانوادههايي كه از نظر عاطفي بسته هستند، تمام احساسات خود را پنهان ميكنند. خانوادههايي كه در ابراز هيجانهاي خود از الگوي نامتعادلي پيروي ميكنند، خطر افسردگي فرزندان خويش را افزايش ميدهند. به عنوان مثال، كودكاني كه در خانوادههاي فوقالعاده عاطفي بزرگ ميشوند، ممكن است مثلا باور كنند كه هر مشكل يا ناكامي هر قدر هم جزئي، يك بحران است.
خانوادههاي بدون ساختار يا محدوديتهاي مشخص:
عملكرد برخي خانوادهها اصلا قابل پيشبيني نبوده و تابع ساختار مشخصي نيست. مثلا در اين خانوادهها، ساعتهاي خواب و خوراك و قوانين ثابتي وجود ندارد و كودكان به محيطهاي مغشوش عادت ميكنند.
اين دسته از كودكان زماني كه وارد يك محيط سازمانيافتهتر مانند مدرسه ميشوند، مشكل پيدا ميكنند. بمرور زمان در خود، يك خودانگاره ضعيفي به وجود ميآيد كه وي را در مقابل افسردگي آسيبپذير ميكند. كودكان در صورتي كه در خانوادههايي بزرگ شوند كه ثبات و پيشبينيپذيري ندارند، معمولا احساس ناامني و تزلزل كرده و احتمال افسردهشدنشان افزايش مييابد.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : خانواده بچههاي افسرده, خانوادههاي معتاد, خانوادههاي انتقادگر, خانوادههاي آرمانگرا, خانوادههاي بيتفاوت, خانوادههاي افسرده, ,